ب/ی/م/ه

امروز رفتم ب.یمه و خودمو بی.مه کردم خودم پولشو بدم....تا اینکه یه جا کار پیدا کنم 

 

الان دارم اهنگ برادر - لو/یی  ؛ مادرن تا.کینگ گوش می دم....یه جوری یه حس خوبی بهم میده 

 

اسمم و کتابخونه نوشتم یه روز رفتم اونجا و کمی درس خوندم...فکر کنم یکی از راه های خوب واسه ذهن بازیگوش منه...چون نه اینترنت هست...نه یخچال...نه میشه وول خورد...باید مثل بچه آدم نشست و  درس خوند... 

 

آخیش

بعضی ادما فقط از ادم انرژی می گیرن...هفته پیش مجبور بودم...خیلی حالم گرفته بود...الان کمی بهتر شدم...

نون خشک

دارم نون خشک می خورم...تو مدرسه یه سره غیبت میشه...تقصیر خودمه 

خدایا من و ببخش...قول می دم..تمرین کنم حرفی نزنم... 

می دونی فقط یه بچه معصوم...بهت سلام میده...و دنبال جلب توجه اته...دلت می خواد....بزنی تو سر همه دنیا....بچه ها خیلی پاک و معصوم هستن..نگاهشون... مخصوصا کوچیک ترا... 

چی میشه بزرگ میشیم..بد شیم... به دل نمی شینیم..

من چی کار

کاش قبول نمی کردم... کار مدرسه زیاده...پاره وقت معنی نداره...وقتی کار و همون لحظه می خوان....

یدک

فکر کنم دو تا پست قبل بود نوشتم..یکی من ویدک بکشه....الان یکی من و واسه یه کار یدک کشید..یه کاره پاره وقت تو مدرسه است....اما خب کارش چی بگم...خدا رو شکر...امیدوارم به درسم لطمه نزنه....چون پول خاصی نداره...و حجم کار زیاده....فقط وقتی یکی یدکت بکشه...توی روی دربایستی خواهی بود...اونم منه خجالتی..که خوشم نمی اد کسی تو کارم سرک بکشه....  

اگه این وبلاگ  مستحاب و دعوه است...خدایا خواهش می کنم...یه مدت تجربه زندگی خارج از ایران و به من بده...تو جوونی ها....دور باشم...دور باشم....و بتونم مستقل از نظر دیگران زندگی کنم....  

 

خدایا.....نمی دونم قبول این کار درسته یا نه...اما خب....خودت کمکم کن...مثل همیشه..