خیلی

خیلی وقته...خیلی وقته ننوشتم.....حالا به غیر من و تین تین...یه نیم نیم هم بهمون اضافه شده....روزای عجیب و سختی و گذروندم.....فقط می تونم بگم...عمیقا به حضور مامانم احتیاج دارم....با خودش کلی انرژی میاره....نمی تونم بگم..این روزا چقد ناتوان شدم... و چقد دلم می خواد آدما کمکم کنن... دلم نمی خواد...تنها باشم...همش دوست دارم یکی پیشم باشه... 

دروغ چرا گاهی هوس خونه های قدیمی می کنم که همه دور هم زندگی می کردن....