دلم گرفته....چراشو....نمی دونم...یعنی شایدم بدونم...نمی دونم....یه شادی خوبی داشتم...
ته کشید...تموم شد....عین نور خورشیدی که دم عصرا تموم میشه....شاید دلم مسافرت می خواد....
نمی دونم....شاید دیشب چون مامان و بابا اونقد مچاله روحی شده بودن ناراحتم....پیری ...فاصله نسل ها...واقعیت...تلخیه....گاهی دلت می خواد بزنی تو گوش زمان...بگیری نرو...وایستا....
شاید واسه خواب دیشبه.......کاش می تونستم از بابا معذرت خواهی کنم...یعنی من و بخشیده...
خیلی تو خودش بود...چی بگم...
دلم گرفته....و.......نمی دونم با پی خوب میشه...فردا امتحان دارم....
دیروز سر یه چیز کاملا مسخره...از دست بابام عصبانی شدم و باهاش بد حرف زدم....
و خوب....امروز آهش من وگرفت...و گندی توی مدرسه زدم...که تک تک پرسنل و بچه ها فهمیدن...
البته....جبران ناپذیر نبود ولی خب....یه جور گند زدن شدید بود.....روم هم نمیشه برم از بابا معذرت بخوام.....من یه خشم نهفته نسبت به مامان و بابام دارم....اونم به خاطر فشار ازدواجی که سال های قبل روم داشتن....هرچند خدا رو شکر با کسی ازدواج کردم که خوشم اومده بود ازش...اما یه خشم همیشگی دارم....یه گارد همیشگی.....که واقعیتش بخوام بگم..بی دلیله..اون ها دارن به سمت پیری می رن و من باید مراعتشون و بکنم...اما اعصاب ندارم......یهو گودریلا می شم....الخصوص که خاله پری هم توی راهه....خدایا و من ببخش...کمکم کن آدم بشم...
واقعیتش...تنها راهی که به نظرم می رسه..دوری و دوستیه....یعنی خیلی نرم خونه اشون...همین جوری دور باشم..لااقل اینجوری گند نمی زنم....
جدیدا افتادم توی یه مودی....دوست دارم وسیله های خونه رو بدم بره!!!...به نطرم خیلی وسیله زیادی دارم که استفاده نمیشه....یکی اش همین...کریستال های بوفه...به غیر از گلدونش...هیچ کدوم...فایده خاصی نداره......البته گاهی از اجیل خوری ایش استفاده می کنم....
ولی به نظرم اصلا این بوفه نباشه..چی میشه ؟؟.... یا مثلا...اینا چیه اسمش ام بلد نیستم...
ست کفگیر ملاقه...به یه پایه وصله...توی آشپزخونه...به جز یکی اش که به درد برداشتن کتک می خوره....بقیه اش بلااستفاده است...همش گرد و خاک می گیره....
واقعیتش...خیلی حال و حوصله مهمون ندارم....پس این همه ظرف واسه چیه ؟؟...کیف های اضافی..لباس های اضافی...سی دی های دیده شده....
دل وجرات فروش هم ندارم...وسیله ها رو بفروشم...نمی دونم چرا..
اما دوست دارم..هرچی دارم...ببخشم...به کسایی که احتیاج دارن..اما تین تین می گه توی داری زیاده روی می کنی...نمی دونم..اما واقعیتش...خیلی دوست دارم..دور وبرم و خلوت کنم...
صبحا با آلارم موبایل من واسه نماز بیدار می شیم....همیشه اول من نماز می خونم بعد تین تین و بیدار می کنم....جالبه صبح امروز تین تین و بیدار کردم..اما خودم خوابیدم و نماز نخوندم... جالبه هیچی یادم نمی آد..هیچی....!!!!... تین تین می گه من فکر کردم نماز خوندی....واقعا شاهکارم...
حالا موبایل مو می خوام بزارم 4 فرسخ اون ور تر که بلند شم...لااقل..!!!
دیروز یکی از دوستای قدیمی ام..یه پیام واسم گذاشته بود توی ف.ب..کلی خوشحالم کرد..کلی اعتماد به نفس امو بالا برد...چیزی که مدت ها کسی بهم نگفته بود...اشک شوق توی چشمام اورد..خیلی ساده و کوتاه....این روزا که به میل خوذم دارم زندگی می کنم اعتماد به نفسم بهتر شده به زنم به تخته
البته کار خاصی هم نمی کنم...اما کمتر به تصمیم ها شک می کنم....اون چند سالی که خودمو مجبور کرده بودم توی غالبی باشم که دوستش نداشتم داغونم کرده بود....واقعا ...وقتی استعفا می دادم...منتظر روزایی پشیمونی بودم...اما جالبه...هنوز پشیمون نشدم...البته می دونم چون درس می خونم شاید اگر توی خونه بیکار بودم اوضاع فرق می کرد.
اما می خوام به آدمایی محتاطی مثل خودم بگم...تغییر خیلی خوبه..اگر احساس فرسودگی می کنید...شرایط تون تغییر بدید..عمیقا باید به روح رسید..براش آواز خوند..آهنگ گذاشت...عکس بهش نشون داد...باهاش پیاده روی رفت...باهاش رویا بافی کرد....
آخر هفته دو تا امتحان دارم... خدایا کمک کن...امتحانم و خوب بدم...
فکر کن..اسکنر مدرسه نصب شد...این قد خوشحالم که نگو!!...چقد من اعتماد به نفسم به باد وصله....یعنی وقتی یه چیزی و نمی تونم انجام بدم..یهو ولش می کنم...این و تین تین بارها بهم گفته....خیلی اوقات...دیدم...واسه اینکه یه کاری و انجام بده چقد بهش گیر می ده...اونقد گیر می ده تا به جواب برسه...اما من...به خاطر اخلاق عجول ذاتی که دارم...یه دوبار امتحان می کنم شد..شد...نشد..ولش می کنم....
یکی دیگه از ایرادهام..همین پرونده کارهای نصف ونیمه است...که گوشه ذهنمه..و باعث میشه...از خودم و زندگی که دارم ناراضی باشم....
باید تمرین کنم...کارهامو تا آخرش جلو ببرم...
با عرض معذرت...بعد از شیو زیر بغلم...حساسیت شده....و می خاره....یه بار دیگه همین اینجور شد..رفتم دکتر پوست...گفت...پوستت حساس شده...الانم همون جوری شده...خیلی ضایعه است...توی جمع زیر بغلت...بسوزه و به خاره...و ندونی چه کار کنی...یعنی ضایعه هست ضایع..