امروز دختر خوبی بودم...وکمی درس خوندم...امیدوارم..وا ندم...و ادامه بدم...اسمم می خوام بنویسم کتابخونه...دسترسی اینترنت ام خودم کمتر کردم امروز...بهتر بود...فکر کنم اگه صبا برم کتابخونه...به نفع امه..مجبور می شم..درس بخونم و بازیگوشی نکنم...
افرین مین مین
امروز بعد کلی کلنجار رفتن با خودم...رفتم تصفیه حساب شرکت....یه برگه جلو گذاشتن...در مورد اینکه چرا رفتم دلیلم چیه.....جالب بود..همه بدی ها از ذهنم رفته بود و کل قضیه رو نگاه می کردم...شرکت در مجموع خوب بود...دوستش داشتم...اما از بخشم خسته شده بودم...بخش های دیگه هم که می خواستم برم شرایطش به من نمی خورد...
خلاصه کلام...موقعی که چک و داشتم توی بانک به حسابم می ریختم...بغزه خودشو رسوند به گلوم...والان که خونه ام دارم گریه می کنم...نمی دونم چرا....من اصلا از استعفام ناراحت نیستم...بیشتر از این حس بد ناراحتم...که بعد 8 سال هیچی !!!... واقعا هیچی...
دیگه رزومه نمی فرستم...اما اون زمانی هم که می فرستادم کسی زنگ نمی زد...با خودم فکر می کنم....یعنی کجا مناسبه من ؟ کجا می تونم یه کار مناسب داشته باشم....می ترسم...30 رو رد کردی....همه جوون سرزبون دار می خوان....30 به بالا لابد باید مدیر شه که من دوست ندارم....یاد استاد زبان دانشگاه می افتم...که می گفت تا کی می خواهین یکی هی شما رو یدک بکشه...البته کار قبلی مو خودم پیدا کرده بودم....اما الان واقعا حس می کنم ناتوانم...انگار یکی باید من ویدک بکشه....یکی من و از این حال دربیاره....اعتماد به نفسم...خیلی کم شده...
اول صبح ناشتا ل.یموشیرین خوردم...فکر کنم واسه همون سرم گیج داره می ره...کمی گلو گرفته اما قرهقره اب نمک می کنم...چند تا کار دارم اما حس بیرون رفتن ندارم...ولی باید انجام بدم..امیدوارم...سرما خوردگی همین جا تموم بشه....کاش تنبلی هم مثل سرماخوردگی دوره اش تموم می شد..
از صبح چند تا عطسه زدم و همش راه به راه دست ش.ویی ام...و کمی گلو درد...علایم سرما خوردگی اما ردش می کنم...به امید خدا...
نمی دونم چرا نمی تونم تمرکز کنم... پی دی اف جلوم بازه..اما حواسم ام یه جای دیگه است..فکر کنم جنبه ندارم باید اینترنت مو قطع کنم...دارم یواش یواش از استعفام پشیمون میشم....من جنبه ندارم تو خونه باشم و درس بخونم...
امروز روز خوبی باید باشه....مثبت فکر می کنیم...
با تین تین حرف زدم...اونم از دست خودش دلگیر بود...من ام دلگیر..ازش معذرت خواهی کردم...تموم شد...امیدوارم خاطره اشم فراموش بشه....و دست از سر من برداره....
برم به درسام برسم...