قشنگ می دونم افسردگیه...اما چه کارش کنم....فلوک..ستین بخوری...تیر..وییدت و می زنه داغون می کنه... یه چرخه معیوب...
چرا هورمون های ما درست کار نمی کنه...شنیدم بابای بابام..یعنی پدربزرگم...افسردگ..ی داشته....من که ندیدمش...ظاهرا سنی هم نداشته فوت کرده....عمومم هم افسردگی داره..... دکتر می گه دنبال دلیل نگرد..ژنیتکیه...دوا بخور....
نمی دونم....خودم می دونم دوای دردش ورزشه....دوا که نه... یعنی کنترلش می کنه....
اما وقتی توی فاز دپ زدنی...از خونه دلت نمی خواد بری بیرون....تنها دلیلی که از استعفام می ترسیدم...همین دپ زدنه بود....دلم می خواد همش خونه باشم...دست ودلمم به هیچکار نمی ره...
امروز روز خوبی می تونه باشه...یاد اون کلیپ افتادم...که صبح اول وقت بچه هه لیوان چای و می ریزه...روی میز...اگه مامان و باباش دعواش می کردن...تا آخر شب بد می اوردن...اگه به خودشون مسلط می شدن...تا اخر روز همه چی روی روال می رفت...
حالا داستان چیه....اون خونه ای که قرار بود تعمیر بشه..سقف توالت چکه می کنه..داستانش طولانیه ومال خیلی وقت پیشه.....خلاصه داستان اینکه قرار شد بنا یی که برای ما اومده بود...بره..مال اونا رو هم درست کنه....تین تین چندین بار بهشون گفت ،برین جاهای دیگه هم قیمت کنین...من به این اعتماد دارم...شاید شما از کسی دیگه ای خوشتون بیاد...خلاصه....این طبقه بالای ما که مستاجره..به همین بنا گفت بیان...بنا هم قرار بود امروز بره اونجا مشغول بشه...
حالا امروز ساعت 7:30 مستاجره مذکور...صبح زنگ زده...که شما از این تخفیف بگیر..شما این بنا رو تضمین کن......تین تین هم گفت...آخه اونجا به من ارتباطی نداره....من چی و تضمین کنم...برین یه بنا دیگه رو بیارن....ولی بگم... اگه سقف توالت خراب بشه.....صاحبخانه باید جوابگو باشه... خلاصه قرار شد...بنا نره...!...نمی دونم والا...
این از اون....یه غلطی هم من کردم....به معنای واقعی..که دست کمی از حرکت مستاجر مذکور نداره.....ما قرار بود واسه یه درس پروژه بدیم...یه دختری لطف کرد من و هم گروه خودش کرد...
اما واقعیتش..این بود که اطلاعات دست اون بود...اما من بارها بهش گفتم...هی می گفت...بعد امتحانا....می خواستم برم محل کارش...هی طرفه می رفت....بعد شایع شد استاد چند نمره اضافه می کنه...کمی سست شدیم..اما من گفتم..انجام می دیم...دو روز مونده به پروژه... آخر شب..اطلاعات که برای من فرستاد..دیدم..خیلی کمه....و گفتم می خوام انصراف بدم...اونم انصراف داد....حالا نمره ها اومده...و خیلی کم اضافه کرده...
من دارم از عذاب وجدان اون دختره می میرم...نمی دونم نمره اش چند میشه...از جمعه تا حالا با خودم درگیرم...خدایا تمنا ازت می کنم نمره اش خوب بشه....من هر کی وساکت کنم..وجدانم و نمی تونم ساکت کنم....چرا جا زدم...چرا ترسیدم..از دست خودم روانی شدم...
از صبح تا حالا دوتا ضد حال خوردم...خدا سومی ایش به خیر کن...خدایا نمره اون دختره خوب بشه...خدایا خواهش ازت می کنم
از صبح که بیدار شدم...خوابالو و سردآلو بودم....لپ تاپ و برداشتم اومدم توی تختخواب...هرچی فکر می کنم...احساس می کنم...توان سرکار رفتن و ندارم...تنبلی که شاخ و دم نداره...اما تعجب ام از خودم...که سال ها بی وقفه ....سرکار می رفتم...وحالا انگار سال هاست...توی خونه ام....
نمره هام هنوز نیومده.......تعمیرات اون خونه هنوز تموم نشده...اما هیچ حسی وحالی واسه بسته بندی اسباب ندارم...دلم مسافرت هتلی می خواد....بری یه هتل خوب....همه چی به راه باشه... و ادم فقط به هیچی فکر کنه...به هیچی
به پیر..به پیغمبر...به تمام مقدسات عالم....انرژ...ی هس/ته ای نمی خوایم...کی و باید ببینیم
هان؟؟..یعنی چار تا برنامه می خواهی دانلود کنی...تح/ریمی....بعد برو دنبال فیل خیس....
گور به گوری... حالا لینک های فیل خیس بسته اس....یعنی همش می ری تو دیوار....
یه تمرین یک نمره ای دوست داشتنی....4 ساعته دنبال روش های دورزنی واسه نصب یه برنامه ام.....
ببخشید...پر بود از کلمات گهربار...اما باور کنین..روانم صاف شد...هنوز سرخونه اولم...
هی روزگار...اون ور دنیا دارن با سرعت هرچه تمام پیشرفت می کنن...و ما این ور دنیا داریم...به صورت فاکتوریل به سمت پسرفت می ریم...یعنی 100 هزار تومن قد 20 هزار تومن هم ارزش نداره گاهی.... ....از بس با کل دنیا خوب هستیم...به کجا رسیدیم..؟؟
دلم می خواد....همه چی عوض کنم...شماره تلفن ام...شماره خونه ام...محل زندگی ام...دور بشم...از چی فرار می کنم؟؟...خودمم نمی دونم..