تک

تین تین ..با اصرار فرستادم...شهرستان هی سر به فامیلش بزنه....اما ازم قول گرفت....امشب تنها نمونم...قرار شد برم خونه دوستم.که نزذیکه خونه ماست....اما بهم گفت شب مهمونیه اما واسه خواب میاد خونه....گفت 11 میان....اما روم نمیشه...شاید یادش بره....اگه اصرار تین تین نبود..تنها می موندم...اما انقد اصرار کرده....نمی خوام بهش بد قولی کنم...رومم نمیشه به این دوستم زنگ بزنم ببینم اومده یا نه...قد یه دنیا دلم واسه تین تین تنگ شده..این روزا نازک نارنجی شدم....مین مین تو همونی که شب ها تنها می خوابیدی....مامانت اینا می رفتن مسافرت...یادته.... 

اره یادمه..الان نگران تنهایی ام نیستم..نگران قولی ام که به تین تین دادم....اما از یه طرفم روم نمیشه....به دوستم زنگ بزنم..منتظر زنگ اونم....شایدم خجالت و کنار گزاشتم و شب بهشون زنگ زدم....دلم نمی خواد زیر قولم بزنم...بسوزه...پدر خجالت

نظرات 1 + ارسال نظر
ershan جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:52 ب.ظ http://sagemast.blogsky.com

khejalat nadare ke onam dark mikone

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد