صبحونه رو که خوردم....تصمیم گرفتم تا هوا گرم نشده برم سمت کتابخانه کتاب امانتی ها را پس بدم..چون دیروز آخرین مهلتش بود...بخشی از راه اتوبوس سوار شدم....بخشی هم پیاده اومدم....بیشتر واسه اینکه پیاده روی کرده باشم....سر راهم واسه خودم نکتار آناناس و شیر کاکائو ( عجب ترکیبی ) گرفتم....
الان هم یه آهنگ واسه خودم گزاشتم .موتور درس خوندم روشن بشه.....نگران امتحانم هستم چون امتحانش از این هاست که باید محاسبات هوشمندانه کنی..که سخت نیست...........از اون محاسباتی که من همیشه غیر ممکن ترین حالت به نظرم میاد.....همیشه حالت های خاصی به ذهنم میاد که روتین مساله نیست....و این یعنی گیر می افتم.....
salam lotfan raje b poste jadidam nazar bedid, kheili khoshhal misham khososan nazare shoma k moteahel hastid ro bedonam