در هم بر هم

فردا داریم می رم...سمت شهر تین تین...تین تین..اسمی که روی همسر گذاشتم...البته  مامان بابای من هم توی شهر تین تین به دنیا اومدن...مادربزرگم..خونه اش اونجاست...اما مامان بابای تین تین کلا اونجا زندگی می کنن و خیلی از فامیل های تین تین...اونجا هستن... 

بعد ماه رمضون معده ام ناراحته...همش ذلم نفخ داره.......کلی عرق نعنا خوردم....اما کلا روبراه نیست.... 

 

دلم توش کلی حرف بود..اما نمی دونم چرا پرید...شاید خسته ام و خوابم میاد...اما معده ام سنگینه...