در ادامه پست قبل...مامان ظاهرا زنگ زده و خبر مهمون های من و به خواهرم داده..خواهرهم داره پشت تلفن نحوه قرمه سبزی خوب و توضیح می ده...!...می گه می خواهی ببیام...برات درست کنم..!!.می تونم تصور کنم که مامان در مورد قرمه سبزی آبکی ام چی ها گفته...البته واسه همه چی مخصوصا ایراد ها ی بچه هاش...همیشه بزرگ نمایی می کنه و خوبی های دیگران و بزرگ نمایی ابضا...
یعنی اعتماد به نفس آدم و دود می کنن می فرستن رو هوا....
نمی دونم این چه رفتاریه آخه...شایدم هم من چون ازش نظر نمی خوام...یه جور رفتار ناخودآگاهه...همیشه ازش شنیدم..که شماها من و قبول ندارین....شاید یه جور واکنش تدافعیه...
اما واقعیت این نیست که قبولش ندارم..دغدغه های مامان ..دغدغه من نیست....عمرا اگه برام خیالی باشه...غذا بد بشه....و برن پشت سرم حرف بزنن...کسی که شعور نداشته باشه و بخواد بدی غذای رو بهانه کنه و شخصیت و خراب کنه...حرفاش برام اهمیتی نداره.....مهمون وقتی میاد خونه آدم...باید ممنون میزبان باشه واسه لطفش...دیگه ایراد گرفتن...نشونه کمبود شخصیته...که من فکرمو مشغولش نمی کنم......هرچند بنده خدا ها فامیل تین تین...ندیدم..این چیزا توشون باشه...
سلام
منم حرفهای خاله زنکی رو اهمیت نمیدم. خوشم اومد ازت. خیلی خوب گفتی. اون کسیکه شخصیت ادم رو واسه نحوه ی غذاش محک بزنه اصلا ارزش فکر کردن رو هم نداره