یه سری رختخواب از خونه مامان اوردم.حونه قبلی مون جا نداشتیم. منم اونجا گزاشته بود....رختخواب ها یه بوی گرفتن...یعنی از اول هم این بو رو می دادن..بوی پنبه است فکر کنم..بوی حنا می ده...خلاصه که ملافه ها رو هر روز یه سری می فرستم تو ماشین لباسشویی...پنجره ها رو هم باز کردم....اما مساله خود پنبه ها هستن...که نمی دونم چه جوری بوشون از بین می ره...شاید افتاب بخوان...اما به جز یه ایوان فسقلی جایی و ندارم..اصلا امکانش نیست.به نظرم...به عروس نباید رختخواب بدن...دوتا لحاف تشتک نازک لا.ی.کو...کافیه واسه اینکه احیانا کسی شب خونه آدم خوابید...کی دیگه این روزا با این آپارتمان ها...می ره خونه کسی...مگه مجبور باشه...
الان هم جا رختخوابی ندارم وبه سبک قدیم باید رختخواب ها را گوشه دیوار بچینم..بره بالا...
دشب یه پشه دیونه...بد خوابم کرد..الان ته مه های سرم درد می کنه..هنوز موضوع پروژه ام مشخص نیست..عصری قرار بره پیش یه استاد...می ترسم...