خدایا...می دونم که تو همه جا هستی...اما ماها عادت کردیم وقتی به فکر تو هستیم...به آسمون نگاه کنیم....از این خونه..آسمون بیشتر پیداست...خجالت....داره..نه...اما خب....تو حالا ببخش...
خدایا تو که از دل من خبر داری.....خدایا یه زمانی مستاصل بودم....یادته....اون روزایی که ...بگذریم..کمک کردی...و زبان خیلی ها بسته شد.....شکرت....حالا همه اون اتفاقا تموم شده....
حالا کار ندارم....بچه هم ندارم....و قراره با آدماها زندگی کنم....که ازم می پرسن...چرا بچه نمی یارم..یا چرا سرکار نمی رم....تو که خودت خوب می دونی...چقد دلم کار خوب میاد..اما اعتماد به نفس چسبیده به کف پام....انگار 30 که رد می کنی..شرکت ها تو رو نمی خوان...تو که سواد من و می دونی...تو که بهتر از هرکسی شرایطم و می دونی ...به کی رو بزنم....بهتر از تو.....من هنوز به سبک تازه کارها..توی روزنامه دنبال کار می گردم...یکی بهم گفت...این کار بی کلاسیه...تو رو دیگه یکی باید معرفی کنه..اما تو که می دونی من اصلا از این کار خوشم نمی اد....می خوام تو معرفم شی....می خوام..تو راه و جلو پام بزاری...امیدوارم...خل نشم..و نبینم...کمکم کن....خدایا....هنوز خیلی ها نفهمیدن...اما تاکی میشه...قایم موشک بازی کرد....الان عید بیاد...آدمی که سال به سال نمی بینی...می بینم...خدایا...تو که درد و من و می دونی...تو درمونم باش....تو کمکم باش...
کی گفته دنبال کار گشتن توی روزنامه بی کلاسیه؟
تخصصتون چیه مگه
نمی دون...یکی از همکارای سابقم می گفت...وقتی سابقه کار داری...جالب نیست...مثل تازه کارا..تو روزنامه دنبال کار باشی..نمی دونم..والا