امشب مهمون دارم...راستش اولش می خواستم دو مدل غذا بپزم..با سوپ.....اما یه اتفاقایی افتاد..یهو حس کردم هیچ انرژی و انگیزه ای ندارم...واسه همین...ترجیح دادم از بیرون غذا بیارم...بی خیال...واقعا چه اهمیتی داره....هی بپزم....یه مدل غذا با سوپ وسلام نامه تمام...
خونه رو هم خدا رو شکر مرتب کردم...مونده لباس روی جالباسی که بردارم...با شستن دامن ام... و پختن برنج سفید...
دلم بستنی می خواد.....
مهمونی هم قدیمیاش!