امروز بهم زنگ زدن..واسه مصاحبه. فردا صبح.البته...خیلی جای معروفی نیست...اما خب بهتره بدون پیش قضاوت برم...خدا رو چه دیدی یهو دیدی خوب بود...
از اون ور مدیرم اسبقم پیغام داده فردا صبح اول وقت برم پیشش...یهو گودزیلا شدم...می خواستم بگم برو بمیر....اما خب....الان آروم تر شدم...نمی دونم چیکارم داره...به احتمال زیاد می خواد مجبورم کنه..این هفته هم برم...اما من یکی از بچه ها کارگزینی قبلا پرسیدم....گفت..ببین..هیچکی نمی تونه مشکلی ایجاد کنه..اگه نخواهی بیایی...
بعید می دونم بخش های دیگه خبری شده باشه وگرنه کارگزینی خودش بهم خبر می داد...من چقدر ساده ام....هنوزام..به این مدیر اسبق باور دارم....خوبه فردا یه سر برم کارگزینی...بگم...من دیگه نمی تونم بیام....وسلام...
از این حرفا بگذریم..کلسترولم...داره هی می ره بالا وبالاتر...دکتر خوش اخلاقم...افراد ناراحتی قلبی فامیل و بهم یاددآوری کرد...
آها یه کشفی در مورد خودم کردم...فردا می آم می گم